معنی درسِ بارانِ محبّت.فارسی یازدهم
درس: باران محبّت
**************************************************************************
حق تعالی چون اصناف موجودات میآفرید، وسایط گوناگون در هر مقام بر کار کرد. چون کار به خلقت آدم رسید، گفت "اِنّی خالِقُ بَشَراَ مِن طین" خانه آب و گل آدم من میسازم. جمعی را مُشتبه شد گفتند: "نه همه تو ساخته ای؟"
معنی بند اوّل
: خداوند زمانی که انواعِ موجودات را میآفرید، در ساختنِ هر چیز از واسطه و وسیله ای استفاده کرد. وقتی نوبت به آفرینش انسان رسید، فرمود من بشری از گل میآفرینم. آب وگل (جسم) انسان را بدون واسطه خلق میکنم. گروهی به اشتباه افتادند و گفتند: مگر همه موجودات را تو نیافریده ای؟!
************************************************************************************
گفت: اینجا اختصاصی دیگر هست که این را به خودی خود میسازم بی واسطه، که در او گنج معرفت تعبیه خواهم کرد.
معنی بند دوم
:گفت: این جا ویژکی و امتیاز دیگری دارد. من به تنهایی آن را میسازم؛ زیرا در آن گنجِ شناخت ،جاسازی خواهم کرد.
**************************************************************************
پس جبرئیل را بفرمود که برو از روی زمین یک مشت خاک بردار و بیاور. جبرئیل-علیه السلام- برفت؛ خواست که یک مشت خاک بردارد. خاک جبرئیل را گفت: ای جبرئیل چه میکنی؟
گفت: تو را به حضرت میبرم که از تو خلیفتی میآفریند.
حضرت: بارگاه، آستانه، پیشگاه
معنی بند سوم:
پس خداوند به جبرئیل فرمان داد: که برو از روی زمین یک مشت خاک بردار و بیار. جبرئیل (ع) رفت و خواست که یک مشت خاک از زمین بردارد. خاک به جبرئیل گفت: ای جبرئیل چه کار میکنی؟ – جبرئیل گفت: تو را به بارگاه خداوند میبرم که از تو جانشین میآفرینند.
**********************************************************************************
خاک سوگند برداد به عزّت و ذوالجلالی حق مرا مبر که من طاقت قرب ندارم و تاب آن نیارم. من نهایت بعد اختیار کردم که قرب را خطر بسیار است.
معنی بند چهارم:
: خاک جبرییل را قسم داد و گفت به عزّت و بزرگواریِ خداوند تو را سوگند می دهم که مرا همراه خود نبر؛ زیرا من توان نزدیکی به خداوند را ندارم و آن را تحمّل نمیکنم. من نهایتِ دوری را برگزیدم زیرا در نزدیکی، خطرهای بسیاری هست.
**********************************************************************************************************************************************************************
جبرئیل چون ذکر سوگند شنید به حضرت بازگشت. گفت خداوندا، تو داناتری خاک تن درنمیدهد. میکائیل را بفرمود تو برو او برفت. هم چنین سوگند برداد. اسرافیل را فرمود تو برو او برفت هم چنین سوگند برداد برگشت.
معنی بند پنجم:
: جبرئیل هنگامی که ذکر سوگند را شنید به بارگاه خداوند بازگشت. گفت خداوندا، تو داناتری.
خاک نمیپذیرد.
به میکائیل فرمود: تو برو .او رفت. همچنین خاک میکائیل را سوگند داد. خداوند به اسرافیل فرمود: تو برو؛ او رفت خاک اسرافیل را هم سوگند داد .اسرافیل برگشت.
***********************************************************************************
حق- تعالی-عزرائیل را بفرمود برو اگر به طوع و رغبت نیاید به اکراه و اجبار برگیر و بیاور.
طوع: میل، فرمانبرداری / اکراه: زور /
معنی بند ششم:
خداوند به عزرائیل دستور داد که: برو ،اگر خاک به میل و رغبت نیامد او را به زور و اجبار بیاور.
***********************************************************************************
عزرائیل بیامد و به قهر یک قبضه خاک از روی جمله زمین برگرفت. آن خاک را میان مکه و طائف فرو کرد. عشق حالی دو اسبه میآمد.
قبضه: مشت / جمله: همه / فروکرد: داخل کرد / دواسبه آمدن: کنایه از تند و تیز آمدن
معنی بند هفتم
: عزرائیل آمد و به زور و غلبه یک مشت خاک را از تمامی زمین برداشت؛ سپس آن را در زمینی میان مکه و طائف ، فرو ریخت. عشق تند و سریع میآمد.
***********************************************************************************
جملگی ملایکه را در آن حالت انگشت تعجّب در دندان تحیّر بماند که آیا این چه سرّ است که خاک ذلیل را به حضرت عزّت به چندین اعزاز میخوانند و خاک در کمال مذلّت و خواری، با حضرت عزّت و کبریایی، چندین ناز میکند و با این همه، حضرت غنا دیگری را به جای او نخواند و این سر با دیگری در میان ننهاد.
جملگی: همه / تحیر: حیران بودن / سرّ: راز / ذلیل: فرومایه / اعزاز: بزرگداشت / مذلت: خواری / کبریا: بارگاه خداوند / غنا: بی نیازی / در میان نهادن: کنایه از مطرح کردن
معنی بند هشتم
: همگی فرشتگان ، از کار خداوند در شگفت ماندند که این چه رازی است که خاک فرومایه را به بارگاه خداوندی، با چندین بزرگداشت و احترام صدا میکنند و خاک در کمالِ فرومایگی و پَستی، در برابرِ خداوند، این چنین ناز میکند و با این همه، خداوندِ بی نیاز ،دیگری را به جای او صدا نمیکند و این راز را برای دیگری مطرح نمیکند.
**********************************************************************************************************************************************************************
الطاف الوهیت و حکمت ربوبیت به سرّ ملایکه فرو میگفت اِنّی اَعلَمُ ما لا تَعلَمون شما چه دانید ما را با این مشتی خاک چه کارها از ازل تا ابد در پیش است؟ معذورید که شما را سر و کار با عشق نبوده است.
الطاف: ج لطف / الوهیت: خداوندی / حکمت: دانش / ربوبیت: پروردگاری / ازل، ابد: تضاد / اَزل: گذشته بسیار دور و بی آغاز / اَبد: آینده بسیار دور و بی پایان
معنی بند نهم
: لطفِ خداوندی و دانشِ الهی ،به قلبِ فرشتگان الهام میکرد که من چیزی میدانم که شما نمیدانید. ای فرشتگان، شما چه آگاهی دارید که ما (خداوند) از روزِ نخستِ آفرینش(ازل) تا انتهای آن(ابد)، با این یک مشت خاک (انسان)، چه کارهایی پیشِ رو داریم. عذرِ شما پذیرفته است، زیرا شما سرو کاری با عشق نداشته اید.
***********************************************************************************
روزکی چند صبر کنید تا من بر این یک مشت خاک، دست کاری قدرت بنمایم تا شما در این آینه نقش های بوقلمون بینید. اول نقش آن باشد که همه را سجده او باید کرد.
خاک: مجاز از کالبد انسان / نقش: استعاره از آفرینش آدم / بوقلمون: گوناگون و رنگارنگ،پارچه ای
که در برابرِ نور چند شکل جلوه دهد.
معنی بند دهم:
: چند مدّتی صبر کنید تا من قدرتِ خود را در این یک مشت خاک به شما نشان دهم تا شما جلوه های گوناگون و نقش های رنگارنگ در آیینه ی آفرینش انسان، ببینید. نخستین نقش و جلوه آن است که همه ی شما (فرشتگان) باید به او(انسان)، سجده کنید.
**********************************************************************************
پس از ابر کرم باران محبّت بر خاک آدم بارید و خاک را گل کرد و به ید قدرت در گل از گل دل کرد.
عشق ، نتیجه ی محبّتِ حق است.
ابر کرم: اضافه تشبیهی / باران محبت: اضافه تشبیهی / خاک آدم: مجاز از کالبد آدم / ید: دست / قدرت: توان و نیرو / دل کرد: دل ساخت
معنی بند یازدهم
: پس خداوند از ابرِ کرم و لطفِ خود، بارانِ محبّت را بر خاکِ آدم بارید و آن خاک را به گل تبدیل کرد و با دستِ قدرتمند خود از گل، دل را خلق کرد.عشق، حاصلِ محبّتِ حضرتِ حق است.
***********************************************************************************
از شبنمِ عشق خاک آدم گــــــل شد / صد فتنه و شور در جهان حاصـــــــــل شد.
شبنم عشق: اضافه تشبیهی / صد: مجاز از بسیار / فتنه: بلا و گرفتاری / شور: هیجان و شوق
معنیِ بیتِ اوّل:
: وجودِ خاکیِ انسان را با عشقی که همانندِ شبنم بود درهم آمیخت(سرشت). به همین سبب عشق، فتنه ها و شورها در جهان پدید آورد.
***********************************************************************************
سرنشترِ عشــــــــــــق بر رگ روح زدند / یک قطـــــــــــــــــره فرو چکید و نامش دل شد.
نشتر: نیشتر، گونه ای تیغ / رگ روح: اضافه استعاری /
معنیِ بیت دوم:
: از آمیزشِ عشقِ الهی و روحِ انسانی ،قطره ای حاصل گردید که دل نام گرفت.(روح و روانِ آدمی را
بانشترِ عشق ، رگ زدند که حاصلِ آن قطره ای شد به نامِ دل.)
**********************************************************************************************************************************************************************
جمله در آن حالت متعجّب وار مینگریستند که حضرت جلّت به خداوندی خویش در آب و گل آدم چهل شباروز تصرّف میکرد.
و در هر ذرّه از آن گل دلی تعبیه میکرد و آن را به نظر عنایت پرورش میداد و حکمت با ملایکه میگفت: شما در گل منگرید در دل نگرید.
جمله: همه / متعجّب وار: با تعجّب / مینگریستند: نگاه میکردند / جلّت: بزرگوار است / تصرّف میکرد: دست کاری میکرد/ تعبیه: جاسازی / عنایت: توجّه / حکمت: دانش و راز
معنیی بند دوازدهم
: تمامیِ موجودات عالمِ بالا، در آن حال با تعجّب نگاه میکردند که پرورد گاری بزرگ با قدرتِ خدایی خود ،چهل شبانه روز، مشغولِ ساختنِ گلِ انسان بود. و درهر ذرّه از گلِ آدم، دلی میساخت و آن را با نظر و توجبه پرورش میداد و دانش و حکمت به فرشتگان میآموخت و (گوشزد میکرد) که شما به گل (قالب و جسم ظاهریِ انسان) نگاه نکنید. به دل نگاه کنید (توجّه کنید).
*********************************************************************************
گر من نظـــــــــــــــــــــری به سنگ بر، بگمارم / از سنگ دلــــــــــــــــــــــی سوخته بیرون آرم.
نظر: نگاه / گماردن: مشغول کردن، منصوب کردن / سوخته: کنایه از عاشق
معنی بیت سوم:
: اگر من به سنگ هم توجّه بکنم، آن سنگِ سخت را تبدیل به دلی سوخته و عاشق خواهم کرد.
**********************************************************************************
اینجا عشق مع گردد. اگر معشوق خواهد که از او بگریزد، او به هزار دست در دامنش آویزد. آن چه بود که اول میگریختی و این چیست که امروز درمیآویزی؟
مع: وارون / هزار دست: کنایه از با همۀ توان / در دامنش آویزد: کنایه از گرفتن و چنگ زدن /میگریختی: فرار میکردی / میگریختی، درمیآویزی: تضاد
معنی بند سیزدهم
: در این جا عشق، وارونه عمل میکند. اگر معشوق بخواهد که از عاشق فرار کند، عاشق با
همه ی توان او را میگیرد. آن چه بود که اول فرار میکردی و این چیست که امروز چنگ زده ای و رها نمیکنی؟
**********************************************************************************
– آن روز گل بودم، میگریختم، امروز همه دل شدم، درمیآویزم.
معنی بند چهاردهم
: آدم میگوید: آن روز گِل بودم، فرار میکردم. امروز همه دل شده ام. خدا را رها نمیکنم.
***********************************************************************************
همچنین هر لحظه از خزاین غیب گوهری در نهاد او تعبیه میکردند تا هر چه از نفایس در خزاین غیب بود در آب و گل آدم دفین کردند، چون نوبت به دل رسید، گل آدم را از بهشت بیاوردند و به آب حیات ابدی سرشتند و به آفتاب نظر بپروردند.
خزاین: ج خزینه ، گنجینه ها / غیب: نهان / گوهر: جواهر، استعاره از هر چیز ارزشمند / نهاد: ذات / نفایس: ج نفیس، گران بها آب و گل: مجاز از کالبد / دفین کردن: دفن کردن / حیات: زندگی / سرشتند: آمیختند / آفتاب نظر: اضافه تشبیهی / بپروردند: پرورش دادند.
معنی بندِ پانزدهم
: همچنین هر لحظه از گنجینه های الهی، جواهری در ذاتِ انسان جاسازی میکردند تا هر چیز گران بها که در گنجینه ی الهی بود در آب و گل آدم نهادند، زمانی که نوبت به دل رسید، گلِ آدم را از بهشت آوردند و با آب زندگانیِ ابدی آمیختند و با آفتابِ نظر و لطفِ خداوندی پرورش دادند.
**********************************************************************************************************************************************************************
چون کار دل به این کمال رسید گوهری بود در خزانه غیب که آن را از نظر خان پنهان داشته بود. فرمود که آن را هیچ خزانه لایق نیست الا حضرت ما یا دل آدم.
کمال: کامل بودن / گوهر: جواهر / خزانه: گنجینه / غیب: نهان / خازن: نگه دارنده، نگهبان / الّا: مگر / حضرت: بارگاه
معنی بند شانزدهم
: چون آفرینشِ دلِ انسان، به این مرحله از تکامل رسید، عشق، همانندِ گوهری بود در گنجینه ی غیب که خداوند آن را از نگهبانان (فرشتگان) پنهان کرده بود.( نگاهداری آن را خود خداوند به عهده گرفته بود) . فرمود: که هیچ خزانه ای شایسته ی آن گوهر(عشق) نبود مگر پیشگاهِ ما یا دلِ آدم.
**********************************************************************************************************************************************************************
آن چه بود؟ گوهر محبّت بود که در صدف امانت معرفت تعبیه کرده بودند و بر ملک و ملکوت عرضه داشته هیچ کس استحقاق خزانگی و خزانه داری آن گوهر نیافته خزانگی آن را دل آدم لایق بود که به آفتاب نظر پرورده بود و به خزانه داری آن جان آدم شایسته بود.
گوهر محبّت: اضافه تشبیهی / صدف امانت: اضافه تشبیهی / ملک و ملکوت: مجاز از همگان / عرضه داشتند: ارائه کردند / استحقاق: لیاقت / خزانگی: نگهداری / گوهر: جواهر / لایق: شایسته / آفتاب نظر: اضافه تشبیهی /
معنی بندِ هفدهم:
: آن چه بود؟گوهرِ عشق بود که به عنوانِ امانتِ الهی، در دل ،نهاده بودند و بر همه ی موجودات، ارائه کرده بودند، هیچ کس شایسته ی نگهداریِ آن گوهر نبود. فقط دلِ آدم شایسته ی نگهداریِ آن بود. دلی که با آفتابِ نظرِ الهی پرورده شده بود و جانِ آدم شایسته ی نگهداری از آن بود.
**********************************************************************************
ملایکه مقرّب، هیچ کس آدم را نمیشناختند. یک به یک بر آدم میگذشتد و میگفتند: آیا این چه نقش عجیبی است که مینگارند؟
ملایکه: فرشتگان / مقرّب: نزدیک به خدا / نگاشتن: نقّاشی کردن (بنِ ماضی: نگاشت، بنِ مضارع: نگار)
معنیِ بند هجدهم:
: فرشتگانِ نزدیک به خداوند، هیچ کدام ، آدم را نمیشناختند. یکی یکی از کنارِ آدم میگذشتد و میگفتند: " این چه موجودِ عجیبی است که آن را میسازند؟"
*********************************************************************************
آدم به زیر لب آهسته میگفت: اگر شما مرا نمیشناسید، من شما را میشناسم. باشید تا من سر از خواب خوش بردارم، اسامی شما را یک به یک برشمارم.
زیر لب: کنایه از یواش و آرام
معنیِ بندِ نوزدهم
: آدم زیر لب و آهسته میگفت: اگر شما مرا نمیشناسید، من شما را میشناسم. صبر کنید تا من زنده شوم، نام های شما را یکی یکی بازگو میکنم.
***********************************************************************************
هر جند که ملایکه در او نظر میکردند، نمیدانستند که این چه مجموعه ای است تا ابلیس پرتلبیس یک باری گرد او طواف میکرد. چون ابلیس گرد جمله قالب آدم برآمد. هر چیزی را که بدید دانست که چیست؛ اما چون به دل رسید، دل را بر مثال کوشکی یافت. هر چند کوشید که راهی یابد تا در درون دل در رود هیچ راه نیافت.
بر مثال: همانند / کوشک: کاخ / در رود: داخل شود.
معنیِ بند بیستم
: هر چه قدر فرشتگانف با دقّت به انسان مینگریستند، نمیتوانستند به حقیقتِ آدم پی ببرند تا اینکه شیطانِ فریبکار ريالیک بار به دقّت او را ورانداز کرد (گرداگردِ آدم گشت) هر چیزی را که دید فهمید که چیست؛ امّا چون به دلِ آدم رسید، دل را همانندِ کاخی یافت. هر چه کوشید که راهی بیابد تا درونِ دل شود، هیچ راهی نیافت.
**********************************************************************************************************************************************************************
ابلیس با خود گفت: هر چه دیدم سهل بود؛ کار مشکل این جاست. اگر ما را وقتی آفتی رسد، ازین شخص، ازین موضع تواند بود و اگر حق تعالی را با این قالب سر و کاری باشد یا تعبیه ای دارد در این موضع تواند داشت. با صد هزار اندیشه نومید از در دل بازگشت.
سهل: آسان / آفت: زیان / شخص: فرد / موضع: جا /هزار: مجاز از بسیار /
معنیِ بندِ بیست و یکم
: ابلیس با خود گفت: " هر چه را که دیدم، شناختِ آن آسان بود. کارِ مشکل این جاست (دل ). اگر روزی به ما آسیبی برسد از این جایگاه (دل) خواهد بود و اگر خداوند بخواهد با انسان رابطه و سر و کاری داشته باشد یا چیزی را میخواهد در آدم ،قرار دهد،در این مکان خواهد بود.
***********************************************************************************
ابلیس را چون در دل آدم بار ندادند و دست رد به رویش باز نهادند، مردود همه جهان گشت.
معنی:
: چون شیطان را به دلِ انسان راه ندادند و او را نپذیرفتند از طرفِ همه ی جهانیان ، رانده شد.
حسین حسین زاده بافرانی. دبیر ادبیات فارسی، دبیرستان شهید چمران نایین
ششم آذر نود و هشتپایان.
********************************************************************************
معنی و نکات درس:باران محبّت.......فارسی پایه ی یازدهم...
,آدم ,خاک ,دل ,بند ,یک , ,را به ,آن را ,یک مشت ,اضافه تشبیهی ,چنین سوگند برداد
درباره این سایت