پاسداری از حقیقت
قالب شعر:شعر سپید،یعنی اهنگ دارد امّا وزن عروضی ندارد و جای قافیه در ان مشخّص نیست.
این شعر از بهترین سروده های علی گرمارودی، شاعرِ معاصر، می باشد.
او که از پیشتازانِ شعر مذهبیِ امروز است، تنها به سوگِ کربلا بسنده نکرده، بلکه به ابعاد حماسی
عاشورا و پیام ِخونِ شهیدِ بزرگِ کربلا نیز پرداخته است.
************************************************************************
سید علی گرمارودی، زاده ی سیِ فروردینِ1320 در قم است.وی شاعر،نویسنده،حافظ پژوه،
گوینده و مجریبرنامه های رادیو و تلویزیون است.او منتخبِ ششمین همایشِ چهره های ماندگار در
سالِ 1385 نیز می باشد.
از مجموعه شعر هایش می توان به(سایه)،( درسایه سار نخلِ ولایت)،(تا ناکجا)،( بارانِ اخم) اشاره نمود.
**********************************************************************************************************************************************************
درختان را دوست می دارم / که به احترام تو قیام کرده اند / و آب را / که مهرِ مادرِ توست.
/ قیامِ درختان: جانبخشی / تو: مرجع ضمیر :امام حسین /تلمیح به مهریه ی بانوی بزرگِ
اسلام، حضرت زهرا، سلام اللّه علیها، که گویا قسمتی از شریعه ی فرات بوده است.
حسن تعلیل(علّتِ ایستادنِ درختان، احترام به توست. ) /حسن تعلیل:(دلیلِ دوست داشتنِ
آب را، مهریه ی حضرتِ زهرا بودن، می داند.)/ مهر: مهریه، کابین و صِداق / مادر: منظور حضرت زهرا /حذف (دوست می دارم) به قرینه ی لفظی بعد از(آب را)
****************
بازگردانی: من درختان را که به احترامِ تو،ای حسین،عمود ایستاده اند،و آب را که مهریه و
صداقِ مادرت، زهراست، دوست می دارم.
(هر چیزی که من را به یاد تو بیندازد، دوست دارم.)
****************************************************************************
خون تو شرف را سرخگون کرده است / شفق آینه دار نجابتت / و فلق، محرابی که تو در آن /
نماز صبح شهادت گزارده ای
خون: مجاز از جان باختن، شهادت / شرف: آبرو، بزرگ منشی، بزرگواری / سرخگون کرد:
کنایه از این که اعتبار بخشید،آبرو بخشید / شفق: سرخی شامگاهی / فلق: فجر، سپیده
صبح / آینه دار: کسی که آیینه را در پیش عروس یا هر کس دیگر نگه دارد تا خود را در آن
ببیند، / شفق، فلق: تضاد / نجابت: پاک منشی / شفقِ آیینه دار: جانبخشی
/ گزارده ای: ادا کرده ای (بن ماضی: گزارد، بن مضارع: گزار) (هم آوا: گزاردن: انجام دادن، گذاشتن: نهادن)
مراعات نظیر، در کلماتِ شفق،فلق،صبح، محراب و نماز
تشبیه:شفق، آیینه دارِ نجابت و فلق،محرابی
حسن تعلیل:شاعر تشکیل شفق و فلق و سرخی آن ها را دلیلی بر یاد آوری مظلومیت و به
خون، آغشته شدنِ ایشان می داند.
***************
بازگردانی: کشته شدنِ تو به شرف،آبرو بخشیده است. شفق،منعکس کننده ی پاکی و
نجابتِ توست و سپیده دم، محرابیست که تو در آن نمازِ صبحِ عاشورا را به جا آوردی.
♣♣♣*************************************************************
در فکر آن گودالم / که خون تو را مکیده است / هیچ گودالی چنین رفیع ندیده بودم / در حضیض هم می توان عزیز بود / از گودال بپرس
گودال خون مکیده: جانبخشی / تلمیح به داستان جان باختن امام حسین و گودالِ قتلگاه /
/ تلمیح به "شَرَفُ المَکانِ باِلمَکینِ" (ارزشِ هر جای و جایگاهی به کسی است که در آن
قرار گرفته است.)/ رفیع: بلند، مرتفع / حضیض: فرود، جای پست در زمین یا پایین کوه /
از گودال بپرس: جانبخشی
پارادوکس:(متناقض نما):رفیع بودنی گودال و در حضیض، عزیز بودن
******
بازگردانی: در فکرِ گودالِ قتلگاهِ تو هستم که در ظهرِ عاشورا خونِ مبارکت را مکید.
هیچ گودالی این چنین بلند مرتبه و والا، نشده است.به راستی که در عینِ پستی نیز،
می توان عزیز و گرانقدر بود.
*****************************************************************
♣♣♣
شمشیری که بر گلوی تو آمد / هر چیز و همه چیز را در کاینات / به دو پاره کرد: / هر چه در سوی تو حسینی شد
دیگر سو یزیدی… /
کاینات: جمعِ کاینه، موجودات و هستی یافتگان / حسینی، یزیدی:کنایه از حق و باطل، تضاد
/ تلمیح به داستانِ جان باختن امام حسین
******************
بازگردانی:آن شمشیری که بر گلوی تو فرود آمد،و سرِ مبارکِ تو را برید،معیار حق و باطل شد.
تو معیارِ حق و باطلی. هر کس و هر چه سمت و سوی تو و موافقِ تو بود، حق و هر
آن چه در سوی دیگر، باطل، خواهد بود.
******************************************************************
آه، ای مرگِ تو معیار!
مرگت چنان زندگی را به سخره گرفت / و آن را بی قدر کرد / که مردنی چنان / غبطه بزرگ
زندگانی شد.
مرگ، زندگی: تضاد / سخره: مسخره کردن، ریشخند / مرگت … به سخره گرفت: جانبخشی
/ بی قدر: بی ارزش / غبطه: رشک بردن، حال و روز کسی را آرزو داشتن بی آنکه خواهان
زوال او باشیم.
*************
بازگردانی: آه، ای کسی که شهادتت،معیارِ تشخیصِ حق از باطل شد.
مرگِ تو، آن چنان زندگی را به مسخره گرفت و آن را بی ارزش ساخت ، که چنین مُردنی ،
بالاترین حسرتِ زندگانی شد.(از این رو زندگان به مرگِ تو رشک می ورزند و دوست دارند
همانندِ تو، جان ببازند.
**************************************************************
خونت / با خون بهایت حقیقت / در یک تراز ایستاد.
خون: مجاز از جان باختن / خونبها: دیه ، پولی که در ازای خونِ مقتول به بازماندگانِ او دهند /
تراز: همسطح /خون و خون بها: مراعات نظیر
*************
بازگردانی: خون تو عینِ حقیقت است و هر دو هم ارزش اند.
*****************************************************************
و عزمت ضامن دوام جهان شد / -که جهان با دروغ می باشد- / و خون تو امضای
راستی است.
عزم: اراده، قصد / ضامن: ضمانت کننده، کفیل، به عهده گیرنده ی غرامت / اغراق درپاشیدنِ
دنیا با دروغ / خون: مجاز از جان باختن / امضا: مجاز از تأیید کننده /
مراعات نظیر :ضامن و امضا
****************
بازگردانی: اراده ی تو ،برای مقاومت در برابرِ بیداد،باعثِ پایداری و دوامِ جهان شد.
چرا که جهان با دروغ، نابود می شود و شهادتِ تو ،راستی را تثبیت کرد و از نابودی رهاند.
******************************************************************
تو تنهاتر از شجاعت / در گوشه ی روشنِ وجدان تاریخ ایستاده ای / به پاسداری از حقیقت /
و صداقت
تنهاتر از شجاعت: جانبخشی / وجدانِ تاریخ: اضافه استعاری و تشخیص/ پاسداری:
نگهبانی / صداقت: راستی
گوشه ی روشنِ وجدانِ تاریخ:واج آرایی مصوّت کسره
*****************
بازگردانی: تو تنها کسی هستی که به تنهایی در درای تاریخ ایستاد و به نگهبانی از حقیقت
و راستی پرداخت. (دیگر تاریخ سازان همه در راه دروغ و کژی گام نهادند.)
******************************************************************
شیرین ترین لبخند / بر لبان اراده توست.
شیرین ترین لبخند: حس آمیزی / لبان اراده: اضافه استعاری و تشخیص / لبخند و لب:
تناسب
****************
بازگردانی: عزم و اراده ی تو استوار و لبریز از شادابی است.
***************************************************************
چندان تناوری و بلند / که هنگام تماشا / کلاه از سرِ کودک عقل می افتد.
تناور: تنومند، فربه، قوی جثّه / کودک عقل: اضافه تشبیهی / کلاه از … می افتد: جانبخشی،
کنایه از این که عقل توانِ شناختِ تو را ندارد.
تماشا:آرایه ی ایهام،دیدن و گشت و کذار
کلاه از سر اُفتادن: کنایه از عجز و ناتوانی و رُسوایی
***************
بازگردانی: تو ، آن قدر بلند مرتبه هستی که خرد نیز در هنگامِ شناختِ تو،عاجز و ناتوان
است. (به اندازه ای بزرگ و بلندبالاست که خرد ،توانِ شناختِ او را ندارد.)
*****************************************************************
بر تالابی از خونِ خویش / در گذرگهِ تاریخ ایستاده ای / با جامی از فرهنگ / و بشریّت
رهگذار را می آشامانی / -هر کس را که تشنه شهادت است.-
تالاب: آبگیر، برکه / گذرگه تاریخ: اضافه تشبیهی / جامی از فرهنگ: تشبیه(فرهنگ مانند
نوشیدنی است در جام تو)/ خون و شهادت: تناسب/ تشنه ی شهادت: اضافه استعاری /
تشنه: کنایه از بسیار مشتاق
/ رهگذار: رهگذر، عبور کننده / تلمیح به این قسمت از زیارتِ اربعین:
(و بذَل مُهجَتهَ فبک لیِستنقذ عبادک منالجَهاله و حَیره الضَّلاله.)(او، حسین (ع)، خونش را در راه
تو داد تا بندگانت را از نادانی و سرگردانیِ گمراهی نجات بخشد.)
تالابی از خون:اغراق
*************************
بازگردانی: تو در گذر گاهِ تاریخ،جامی از فرهنگ و آگاهی را به رهگذران و کسانی که
شیفته ی شهادت هستند، می نوشانی و آنان را سیراب می نمایی.(با شهادتت سبب شدی
که مردم از نادانی برهند و از فرهنگ و دانش سیراب گردند.)
گوشواره عرش، مجموعه کامل شعرهای آیینی، سید علی گرمارودی
******************************************************************
هفتم ابان نود و هشت حسین حسین زاده بافرانی.دبیرِ دبیرستانِ شهید چمرانِ نایین
معنی و نکات درس:باران محبّت.......فارسی پایه ی یازدهم...
,تو ,ی ,خون ,، ,ای , ,تلمیح به ,را به ,کنایه از ,را در
درباره این سایت